كوروش
كوروش (559- 529 ق.م)
از پادشاهان مشهور تاريخ ايران ، كوروش ، مؤسس سلسله ی هخامنشيان است .
او در مدّت بيست سال از حكومت خود ، سرزمين های وسيعی را تصرّف كرد .
كوروش با نبوغ نظامی خارق العاده در لشگركشی و تدبير قاطعی در مملكت
داری توانست چنان امپراطوري وسيعی با اقوام مختلف به وجود آورد كه دو قرن و نيم
دوام آورد . كوروش پس از فتح بابل ، بر آن شد كه با توسّل به نيروي نظامی اش _
كه فوق العاده نيرومند و تا آن زمان شكستی را تجربه نكرده بود _ ماساژت ها را كه
در شمال سرزمين ايران زندگی می كردند ، مغلوب خويش سازد.
سكاها ، تيره ای از اقوام بيابانگرد وما جراجو بودند كه در آن سرزمين ، در تابستان
ريشه ی درختان را می خوردند و از ميوه های رسيده ی آن به عنوان آذوغه ی
زمستانی برای خود نگهداری می كردند.حمله ی كوروش به سرزمين ماساژت ها
زمانی صورت گرفت كه پادشاه آنان فوت كرده و همسر او تومی ريس به حكومت
رسيده بود . هرودوت مورّخ يونانی نقل می كند:(( كوروش فرستاده ای را نزد تومی
ريس فرستاد و از او خواستگاری كرد . تومی ريس گمان كرد كه كوروش می خواهد
سرزمين ماساژت ها را تصاحب كند و بر اين اساس به كوروش پاسخ منفی
داد . وقتی در خواست كوروش توسط تومی ريس پذيرفته نشد ، به سرزمين ماساژت
ها لشگركشی كرد.))
كوروش برای عبور از رودخانه آراكس ، پل هايی را احداث كرد ، در اين هنگام تو می
ريس شخصی را به نزد كوروش فرستاد و اين پيغام را داد:((ای كوروش دست بردار از
كاری كه تو هم اكنون مشغول آن هستی ، زيرا تو نمی توانی بدانی كه برنامه و كار
تو با سودی همراه خواهد بود يا خير؟))
كوروش برجسته ترين صاحب منصبان پارسی را گرد آورد و جريان امر را با آنان در ميان
گذاشت و از آنان راهنمايی خواست . همه بر اين نظر اتّفاق داشتند كه او با ماساژت
ها درگير شود.
جنگ آغاز شد و با اينكه طرفين ، زمان درازی با يكديگر جنگيدند ، هيچ كدام از آنها
فرار اختيار نكردند . در حين درگيری ، پسر تومی ريس كشته شد وچون جنگ به دراز
كشيد ، كوروش زخم برداشته و در گذشت.
ملكه ی ماساژت ها دستور داد تا سر كوروش را بريدند و در طشتی پر از خون
انداختند ، سپس به سر كوروش خطاب كرد و گفت:(( تو كه از خوردن سير نمی
شوی ، حالا از اين خون چندار بخور تا سير شوی ! تو مرا به خاك سياه نشانيدی ،
هر چند كه من فاتح و زنده هستم و تو مغلوب و مرده ، امّا تو فرزند مرا از من گرفتی
و من به خاطر اين كار ، قسم ياد كرده كه تو را به خون كشم.))
بنا به نقل بروس ، كوروش در جنگ باعشيره ی داهه _ از عشيره های قديم پارت _ به
قتل رسيد . كتزياس عقيده دارد كه اين واقعه در نبرد با ساكنان شرق دريای مازندران
اتفاق افتاده.
گزنفون به واسطه ی احترام و شيفتگی خاصّی كه نسبت به كوروش داشته نقل می
كند كه او با شكوه در بستر مرگ ، در گذشته است . امّا بنا بر نوشته هاي اكثر
مورّخان ، كوروش هنگام دفاع از مرزهای خاوِر امپراطوری ، در حدود بلخ ، كشته
شده.
پس از مرگ كوروش ، جسد بي سر او را سپاهيانش به پاسارگاد انتقال دادند و در
مقبره ای كه از قبل برای او ساخته بودند ، دفن كردند.
كوروش پادشاهی با سياست و ديانت بود و حتی نسبت به دشمنان خود مهربان بود ،
او از معدود كشور گشاياني بوده است كه مردم بيش از هركشور گشای ديگر او را
دوست می داشته اند . و پايه های سلطنت خود را بر بخشندگی خوی نيكو قرار داده
بود . وی برای ملل و اقوام مختلف كه اجزای امپراطوری اورا تشكيل مي داد به آزادی
عقيده ی دينی و عبادت معتقد بود ، و هرگز شهرها را غارت نمی كرد و معابد را ويران
نمی ساخت بلكه نسبت به خدايان ملل مغلوب به چشم احترام می نگريست.
كوروش بسيار بی آلايش و پاك طينت بود وبين مردم تفاوت قايل نمی شد و با القاب و
عناوين سخت مخالف بود و عده ای از مفسرين از جمله علامه طباطبايی،{ذوالقرنين}
را كه در سوره كهف آيه 83 تا 98 به آن اشاره شده كوروش می دانند.
به نام خداوند ايران زمين