منشور کوروش
سخن بشنو ز شاهي همچو كوروش كه گفتارش چو كردارش بُوَد خوش
سخن كي گفته از روي تفنن كلامش مي دهد بوي تمدن
مفسر گفته ذوالقرنين قرآن كه شايد بوده اين سلطان ايران
چو فاتح شد كه بر قِسمي ز عالم ز كردارش تعجب كرده آدم
كند تسخير، نَبوَد فكر تحريم تماماً زير دستان ، كرده تكريم
كه وارد شد به شهري هم چو بابل زاقدامات او بين شخص كامل
نشد تحميل از سويش حكومت گزيند خَلق او را با سهولت
چه كس با زور مالي را تصاحب كه اين با دولتش هم بي تناسب
سخن بشنو ز آن منشور معروف چو مطلب ها شود بر ما كه مكشوف
كنون به سازماني در نيويورك كه اين بر غربيان چون مثل يك پتك
كه اين منشور باشد، قبل ميلاد مفاهيم اش كه دل افزون كند شاد
كه امروزه بُوَد از افتخارات بخواننداش همه در اجتماعات
چو آزادي بُوَد اول كلامش رهانيدن كه هم باشد مرامش
تولد گشته انسان چون كه آزاد روا هم نيست بر او هي ستم باد!
كه آزاد است او در هر عقيده چنين رفتار از حاكم كه ديده
بُوَد در دولت اش هر دين مراحم به شرطي هم نگردد هي مزاحم
بُوَد مختار هر شخصي مرامي به جز كوروش كه گويد اين كلامي
به عمرم كي بُوَد ظلم و جنايت ضعيفان را كنم افزون حمايت
بگويد مردمان هستند مختار گزينش در مكان يا هم كه در كار
مخالف بوده او با برده داري كه چون انسان بيندازد به خواري
كند اين رسم را بسيار محكوم اجازه كَي دهد گردد كه مرسوم
تو هر وقتي نظر كردي به منشور تو عبرت گير تا گردي كه مسرور
به نام خداوند ايران زمين